سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تــــــــــو خــــوب بـــــمان

خدایا کفر نمی‌گویم،  
پریشانم، 

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟! 
مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی 
‌کردی. 

خداوندا! 
اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی 

لباس فقر 
پوشی 
غرورت را برای ‌تکه نانی 

‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌ 
و شب آهسته و خسته 

تهی‌ دست و زبان بسته 
به سوی ‌خانه باز 
آیی 

زمین و آسمان را کفر می‌گویی 
نمی‌گویی؟! 

خداوندا! 
اگر در روز گرما خیز تابستان 

تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی 
لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری 

و قدری آن طرف‌تر 
عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌ 

و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در 
روان باشد 
زمین و آسمان را کفر می‌گویی 

نمی‌گویی؟! 
خداوندا! 

اگر روزی‌ بشر گردی‌ 
ز حال بندگانت با خبر گردی‌ 

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت. 
خداوندا تو 
مسئولی. 

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن 
در این دنیا چه 
دشوار است، 

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است...




نوشته شده در دوشنبه 90/7/25ساعت 9:34 صبح توسط sahra نظرات ( ) |

 

 

 

خوش به حال اسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره ...
به کسی تو جه نمی کنه ...
از کسی خجالت نمی
 کشه...
می باره ومی باره و...
واینقدر می باره تا ابی شه...."
افتابی شه
 

 

 

آسمون دل منم خیلی وقته که ابری

کاش منم میتونستم این قدر ببارم تا آفتابی بشم

  آبی بشم 


 

 


نوشته شده در دوشنبه 90/7/25ساعت 9:29 صبح توسط sahra نظرات ( ) |

خداوندا   !

این دل شکسته را جز دستهای مهربانی تو درمانی نیست 

و این دست بسته را جز از ابر احسان تو بارانی، نه.

خدایا    !

این قامت خمیده جز به دیدار تو راست نمی شود 

و این تنهای غریب جز در خانه تو هر آنچه خواست نمی شود .

خدایا   !

این قلب هراسناک و لرزان جز در دستهای تو آرام نمی گیرد

و این خود زبون و خفت کشیده، بی توجه عزیزانه تو سبقت از هر چه پخته و خام نمی گیرد.


 


نوشته شده در یکشنبه 90/7/24ساعت 7:6 عصر توسط sahra نظرات ( ) |

به مردم عالم بگویید :

 

  زنگ تفریح دنیا همیشگی نیست...

ساعت بعد حساب داریم ...



نوشته شده در یکشنبه 90/7/24ساعت 7:4 عصر توسط sahra نظرات ( ) |

خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا !خسته ام!نمی توانم.
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا !امروز خیلی خسته ام!آیا راه دیگری ندارد؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
بنده: خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم

بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد

خدا:ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده، او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!
خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو
نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد
ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد...شاید توبه کرد...

بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار
همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری.
 



نوشته شده در یکشنبه 90/7/24ساعت 6:57 عصر توسط sahra نظرات ( ) |

<   <<   56   57   58   59   60   >>   >

Design By : Pichak