سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تــــــــــو خــــوب بـــــمان

زندگی کتابی است پرماجرا ، هیچگاه آنرا به خاطر یک ورقش دور مینداز......

  

وقتی برگهای پاییز رو زیر پاهایمان له میکنیم....

یادمان باشد...

روزی به ما نفس هدیه میکردند....

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/7/28ساعت 11:58 صبح توسط sahra نظرات ( ) |

شیشه ای می شکند...

 یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟ مادر می گوید...شاید این رفع بلاست.

 یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد. شیشه ی پنجره را زود شکست.

کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست، عابری خنده کنان می آمد... تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می شد... اما امشب دیدم... هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید... از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟دل من سخت شکست اما، هیچ کس هیچ نگفت و نپرسید چرا ؟

ترامن چشم در راهم............

از نوشته های یک دوست

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/7/28ساعت 11:57 صبح توسط sahra نظرات ( ) |

غم اومد که گریون کنه چشمامو نتونست
شب اومد که داغون کنه دنیامو نتونست
دل من دیگه از غم که شکسته نمیشه
اسیر غم عشقه دیگه خسته نمیشه
کمه فرصت ذیدار تو این عالم مستی
میخوام با تو بخندم به زمونه به هستی
هنوز عشق منی مثل همیشه 
دل از خوب و بدت خسته نمیشه
هنوز عشق منی مثل همیشه 
دل از خوب و بدت خسته نمیشه

تو ای آمده از راه بازم مثل همیشه
دلم با تو یه رنگه جدا از تو نمیشه
غم و غصه نتونست بگیره تو رو از من
بدون قدر وفامو دیگه دور نشو از من
هنوز عشق منی مثل همیشه 
دل از خوب و بدت خسته نمیشه
هنوز عشق منی مثل همیشه 
دل از خوب و بدت خسته نمیشه

غم اومد که گریون کنه چشمامو نتونست
شب اومد که داغون کنه دنیامو نتونست
دل من دیگه از غم که شکسته نمیشه
اسیر غم عشقه دیگه خسته نمیشه
کمه فرصت ذیدار تو این عالم مستی
میخوام با تو بخندم به زمونه به هستی
هنوز عشق منی مثل همیشه 
دل از خوب و بدت خسته نمیشه
هنوز عشق منی مثل همیشه 
دل از خوب و بدت خسته نمیشه 

تو ای آمده از راه بازم مثل همیشه
دلم با تو یه رنگه جدا از تو نمیشه
غم و غصه نتونست بگیره تو رو از من
بدون قدر وفامو دیگه دور نشو از من
هنوز عشق منی مثل همیشه 
دل از خوب و بدت خسته نمیشه
هنوز عشق منی مثل همیشه 
دل از خوب و بدت خسته نمیشه
هنوز عشق منی مثل همیشه 
دل از خوب و بدت خسته نمیشه

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/7/28ساعت 9:39 صبح توسط sahra نظرات ( ) |

من ترادوست دارم

و هرلحظه از زندگیم بر این دوستی شهادت میدهد

شاهد بوده اند،شاهد هستند

که آزادی تو مذهب من است

و آینده ی تو تنها آرزوی من..

دکتر علی شریعتی

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/7/28ساعت 9:30 صبح توسط sahra نظرات ( ) |

روزی مردی خواب عجیبی دید .دید که پیش فرشته هاست وبه کارهای آنها می نگرد.

هنگام ورود دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه های که

توسط پیک ها از زمین میرسند باز می کنند و انها را داخل جعبه می گذارند .

مرد از فرشته پرسید: شما چه کار می کنید؟

فرشته در حالی که نامه را باز می کرد گفت: اینجا بخش دریافت است و

 ما دعاهاو تقاضاهای مردم از خدا را تحویل می گیریم

مرد کمی جلوتر رفت باز با تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند

و انها را به زمین می فرستند .

مرد پرسید : شما چه کار می کنید؟

یکی از فرشته ها با عجله گفت :این جا بخش ارسال است ما الطاف و رحمت های خداوند را

برای بندگان به زمین

می فرستیم.مرد کمی جلو تر رفت .. ویک فرشته را دید بیکار نشسته است    

با تعجب از فرشته پرسید:شما چرا بیکارید؟

فرشته جواب داد اینجا بخش تصدیق جواب است .

مردمی که دعاهایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند ولی عده بسیار کمی جواب می دهند.

 مرد پرسید : مردم چگونه جواب بفرستند؟

فرشته پاسخ داد : بسیار ساده فقط کافیست بگویند: خدایا شکر


نوشته شده در پنج شنبه 90/7/28ساعت 9:27 صبح توسط sahra نظرات ( ) |

<   <<   51   52   53   54   55   >>   >

Design By : Pichak