سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تــــــــــو خــــوب بـــــمان

 

تمام دیشب را به حرف هایت فکر کردم!

راست می گویی

امروز عمر تقویم کوچک جیبی ام تمام می شود

و دیگر کسی سراغی از او نمی گیرد.

تمام دیشب تقویمم را ورق می زدم و دنبال خودم می گشتم؛

دنبال روزی که یک سر و گردن از روزهای دیگر بالاتر باشد.

دنبال روزی که من در آن روز کاری کرده باشم!!

کاری که . . .

ورق های تقویم من اما،

خالی و بی حوصله اند.

هیچ جای آن هیچ خبری از من نیست.

من هیچ روزی را امضا نکرده ام،

هیچ روزی به یاد من نمی افتد.

 

امروز تقویم دیگرم تازه متولد می شود،

 

مثـل خـود مـن

 


نوشته شده در سه شنبه 90/7/19ساعت 10:22 عصر توسط sahra نظرات ( ) |

امشب باز هم دلم سراغ تو را گرفت!

 

ولی آب از آب تکان نخورد . . .

 

درست مثل همه شبهای قبل ،

 

باز هم سر میزند تنهایی ،

 

باز هم دوباره دلتنگی می آید .

 

و مرور خاطره های مشترک نخ نما شده . . .

 

می پرسند با ندیدنش چه میکنی؟!

 

می گویم هراسی ندارم!

 

با یادش رفیقم این روزها . . .

 


نوشته شده در سه شنبه 90/7/19ساعت 10:17 عصر توسط sahra نظرات ( ) |

پروردگارا! ببخش مرا که از تمسخر دیگران لذت بردم.

پروردگارا! ببخش مرا که براى رسوا کردن دیگران تلاش کردم.

پروردگارا! ببخش مرا که نمازم، وقت یافتن گمشده‏هاى من است.

پروردگارا! ببخش مرا که نادانى دیگران را به رُخِشان کشیدم.

پروردگارا! ببخش مرا که براى همه گردن کشیدم، به غیر از خودم.

پروردگارا! ببخش مرا که دیگران را وادار به معذرت خواهى کردم.

پروردگارا! ببخش مرا که همه‏اش دعا کردم خدایا! مرا از شر خلق دور بدار و یک بار نگفتم: خلقت را از شر من دور دار.

پروردگارا! ببخش مرا که فکر و دلم از تو عزلت گزید و از گناه نه.

پروردگارا! ببخش مرا که هر چه با من مدارا کردى، من بر تو خیره‏سرى کردم

پروردگارا! ببخش مرا که آن قدر که بر بى‏منزلى و بى‏کارى و ... گریستم، بر غم فراق از تو گریه نکردم.

پروردگارا! ببخش مرا که آن قدر که به فکر زیبایى ظاهر و مد لباس و ... بودم، به فکر زیبایى و طهارت باطنم نبودم.

پروردگارا! ببخش مرا که بارها و بارها به دنبال جنازه این و آن رفتم و فقط با یک «اِ اِ» گفتن، از کنارش گذشتم و هنوز باورم نیست که من هم رفتنى هستم.

پروردگارا! ببخش مرا که با رفتار زشتم، دیگران را به دین بدبین کردم.

پروردگارا! ببخش مرا که در مجادله با این و آن فهمیدم که حق با من نیست؛ ولى به رو نیاوردم.

پروردگارا! ببخش مرا که براى نظرات دیگران، آنگونه که حق‏شان بود، ارزش قائل نشدم.

پروردگارا! ببخش مرا که با پرسش‏هاى مشکل از استادانم، خود را در چشم دیگران بزرگ جلوه دادم و استادانم را تحقیر کردم.

پروردگارا! ببخش مرا که موقع تعریف و تمجید دیگران، باورم شد که راستى راستى کسى هستم!

پروردگارا! ببخش مرا که تاب شنیدن تعریف از دیگران را نداشتم

پروردگارا! ببخش مرا که توان حل مشکل دیگران را داشتم؛ ولى سکوت کردم و گفتم دردسر نمى‏خواهم.

پروردگارا! ببخش مرا که آن قدر که حسرت نداشته‏هایم را خوردم، شاکر داشته‏هایم نبودم.

پروردگارا! ببخش مرا که اگر 1000 تومانم گم شد، غصه‏دار شدم؛ ولى نمازم قضا شد و، آن قدر غصه نخوردم.

پروردگارا! ببخش مرا که واله و شیداى مخلوقاتت شدم و خالقیتت را از یاد بردم.

پروردگارا! ببخش مرا که آن قدر که غصه روزى‏ام را خوردم، غصه آخرتم را نخوردم.

پروردگارا! ببخش مرا که مدام دروغ گفتم و توجیه کردم که دروغ مصلحتى بود.

پروردگارا! ببخش مرا که خود را به خواب زدم تا از انجام کارى که وظیفه‏ام بود، شانه خالى کنم.

پروردگارا! ببخش مرا که با دروغ‏هاى مکرر خود، زشتى دروغ را در ذهن فرزندم از بین بردم.

پروردگارا! ببخش مرا که آن قدر که اهل حرف بودم، اهل عمل نبودم.

پروردگارا ...می بخشی مرا....

 




نوشته شده در سه شنبه 90/7/19ساعت 10:9 عصر توسط sahra نظرات ( ) |

آدمی خسته سکه ای از جیب لباسش در آورد

تا صدقه بدهد...

ناگهان جمله ی روی صندوق را خواند و منصرف شد:

" صدقه عمر را زیاد میکند "



نوشته شده در سه شنبه 90/7/19ساعت 10:5 عصر توسط sahra نظرات ( ) |

هیچکس نفهمیـد که

 


خداونـد هـم


تنهـاییش را فــریاد میـزنـد : 

قـُل هـو الله احـد!!!

*******************

در خود می نگرم تا ببینم که خطا کجاست...

            بعد از کمی تامل  وقدری سکوت پی می برم

                                 آن جا که خالی از خداست ، خطا ست


نوشته شده در سه شنبه 90/7/19ساعت 10:3 عصر توسط sahra نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

Design By : Pichak