زمانی کزروس به کورش بزرگ گفت: چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود برنمی داری و همه را به سربازانت میبخشی؟ کورش گفت: اگر غنیمت های جنگی رانمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟! کزروس عددی را با معیار آن زمان گفت.
با غریبه ها نشستی دل خستمو شکستی تو چه اسون پا گذاشتی روی اون عهدی که بستی به خدا طاقت ندارم طاقت این همه دردو رفتی و تنها گذاشتی این دوتا دستای سردو دیگه بسه بی قراری دیگه بسه گریه زاری دیگه بسه دوری تو بسمه چشم انتظاری لحظه های بی تو بودن لحظه های پر درده تو کجایی که دل من داره دنبالت میگرده مرثیه خونمه بی تو خونه زندونمه بی تو اخ که رفتنت چه تلخ گریه مهمونمه بی تو خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی خیانت می تواند دروغ دوست داشتن باشد. خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری... خیانت می تواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد.... دوستی رو از زنبور یاد نگرفتم که وقتی از گلی جدا میشه میره سراغ گل دیگه..... بلکه دوستی رو از ماهی یاد گرفتم که وقتی از آب جدا میشه می میره
کورش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کورش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین مردم جار زد و سخن کورش را به گوششان رسانید.
مردم هرچه در توان داشتند برای کورش فرستادند. وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.
کورش رو به کزروس کرد و گفت: ثروت من اینجاست. اگر آنهارا پیش خود نگه داشته بودم، همیشه باید نگران آنها بودم. زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهرهاند مثل این میماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد!
گوش کن...صدای وزش باد در پیچش شاخه ی بید مجنون و بهار نارنج را می شنوی؟...مرا در صدای باد جستجو کن!...در بارش بارانی تند...سیلابی که می شوید و پاک می گرداند...در نم نم بهاری باران بر سر گنجشکان عاشق پیشه و ثنا گوی...
گوش کن...صدای امواج بی قرارو آشفته حال اقیانوس را می شنوی؟که بی کرانه...از کرانه ها به کرانه ها پناه می برند...مرا در صدای موج های بی قرار پیدا کن!
طعم ملس طوفان را که با گردباد و گاه قطره ای باران می آمیزد چشیده ای؟...طعم بی قراری هایم را این گونه دریاب!!...آرامش با من وداع گفته است!...
Design By : Pichak |