سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تــــــــــو خــــوب بـــــمان

أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِه وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ 

وَ أَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوّابُ الرَّحیمُ

آیا ندانسته‏اند که تنها خداست که از بندگانش توبه را مى‏پذیرد و صدقات را مى‏گیرد،

و خداست که خود توبه‏پذیر مهربان است؟  

 


نوشته شده در دوشنبه 90/7/25ساعت 9:40 صبح توسط sahra نظرات ( ) |

تو ندیدی که من گریه کردم


وقتی گفتی شاید برنگردم ،اما از سوز اشکام

گر گرفته ...

گر گرفت دفتر خاطراتم

شعله زد سینم و آه سردم

تو دلم مونده حرفام

خنده ی تلخ تو وقت رفتن

حسرت چشم پر خواهش من در غروبی غم انگیز

ای داد از تو ...

بعد تو این غروب غم انگیز

می زنه طرحی از عصر پاییز

این ترانه ته بغض من نیست

تو وجودم ...

تو وجودم مونده دردی از لمس دستات

می رم از پیش تو ناله ی من  خنده ی تلخ آخر ...


ای داد ...

 


نوشته شده در دوشنبه 90/7/25ساعت 9:37 صبح توسط sahra نظرات ( ) |

خدایا کفر نمی‌گویم،  
پریشانم، 

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟! 
مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی 
‌کردی. 

خداوندا! 
اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی 

لباس فقر 
پوشی 
غرورت را برای ‌تکه نانی 

‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌ 
و شب آهسته و خسته 

تهی‌ دست و زبان بسته 
به سوی ‌خانه باز 
آیی 

زمین و آسمان را کفر می‌گویی 
نمی‌گویی؟! 

خداوندا! 
اگر در روز گرما خیز تابستان 

تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی 
لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری 

و قدری آن طرف‌تر 
عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌ 

و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در 
روان باشد 
زمین و آسمان را کفر می‌گویی 

نمی‌گویی؟! 
خداوندا! 

اگر روزی‌ بشر گردی‌ 
ز حال بندگانت با خبر گردی‌ 

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت. 
خداوندا تو 
مسئولی. 

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن 
در این دنیا چه 
دشوار است، 

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است...




نوشته شده در دوشنبه 90/7/25ساعت 9:34 صبح توسط sahra نظرات ( ) |

 

 

 

خوش به حال اسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره ...
به کسی تو جه نمی کنه ...
از کسی خجالت نمی
 کشه...
می باره ومی باره و...
واینقدر می باره تا ابی شه...."
افتابی شه
 

 

 

آسمون دل منم خیلی وقته که ابری

کاش منم میتونستم این قدر ببارم تا آفتابی بشم

  آبی بشم 


 

 


نوشته شده در دوشنبه 90/7/25ساعت 9:29 صبح توسط sahra نظرات ( ) |

خداوندا   !

این دل شکسته را جز دستهای مهربانی تو درمانی نیست 

و این دست بسته را جز از ابر احسان تو بارانی، نه.

خدایا    !

این قامت خمیده جز به دیدار تو راست نمی شود 

و این تنهای غریب جز در خانه تو هر آنچه خواست نمی شود .

خدایا   !

این قلب هراسناک و لرزان جز در دستهای تو آرام نمی گیرد

و این خود زبون و خفت کشیده، بی توجه عزیزانه تو سبقت از هر چه پخته و خام نمی گیرد.


 


نوشته شده در یکشنبه 90/7/24ساعت 7:6 عصر توسط sahra نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

Design By : Pichak