صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض یک طرف خاطره ها! یک طرف پنجره ها! در همه آوازها! حرف آخر زیباست! آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟ حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست بیا به دل بها دهیم سروش عاشقانه را به گوش جان ندا دهیم بیا به صبح زندگی به شاخه ی پرنده ها اگر شکوفه ای نشست دلی به آن صفا دهیم دلی اگر ز بد شکست به خوشدلان گلایه نیست به هر کسی که دل دهیم بخاطر خدا دهیم زندگی بافتن یک قالیست،نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی... مترسک ناز می کند گل را به طرف پدر دراز کرده بود. _ بابا جون بگیر! _پدر به فرزندش نگاه می کرد و گریه می کرد .تعجب کرده بودم. نمی دانستم چرا گل را نمی گیرد. ……. پرستار ملحفه را کنار زد . دو دست و دو پای پدر قطع شده بود.کودک هنوز دسته گل را به سمت پدر گرفته بود!
نقشه را اوست که تعیین کرده،
تو در این بین فقط می بافی،
نفشه را خوب ببین...نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند!!!
کلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم....
این مزرعه ی زندگی من است
خشک و بی نشان...
Design By : Pichak |