سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تــــــــــو خــــوب بـــــمان

دختران مرواریدی در صدف اند

دختران و مزیت آنان بر پسران

1 – دختر نسبت به پدر و مادر مهربانتر و دلسوزتر می باشند و...

2 _ از نظر اقتصاد، دختر کم خرج تر از پسر است .

3 _ دختران ، موجوداتی عاطفی و اهل محبت اند و محبت را می فهمند.

4_ دختران بیش از پسران اهل نظم و انظباط اند و دوست دارند همه ی کارهایشان از

 روی ضابطه و نظم باشد.

5 _ در دختران ، دیگر خواهی بیشتر است ودر پسران خودخواهی .

6 _ همکاری و تعاون در دختران بیشتر از پسران است .

7 _ دختران در برابر خواسته والدین ، فروتنی بیشتری از خود نشان می دهند تا

پسران .

8 _ دختران زودتر به سن تکلیف میرسند زیرا زودتر عقلشان کامل میشود بنابراین

عاقل تر از پسران هستند .

9 _ دختران در نظافت ، بهداشت ، حساسیت ، ادب ، وقار ، جدی بودن و... بر پسران

 برتری دارند.

10 _ دختران بیش از پسران در مقابل گرسنگی ، تشنگی و درد از خود تحمل نشان

میدهند .



نوشته شده در پنج شنبه 90/7/28ساعت 7:34 عصر توسط sahra نظرات ( ) |

می نشینم سر راه برگ زرد

و مرگش را تماشا می کنم

برگ نیز آسوده نیست ز خیانت

و من خیانت درخت را جار می زنم

و از این هم آغوشی دانستم

که هم آغوشی نیز می پوسد

ضامنی نیست برای ماندن

لحظه رفتن بوسه نیز می ماند

و قسم می شکند روی درخت

با خواب بهاران که درخت می بیند

و رها می کند او دست برگ

و چنین برگ به آرزوی درخت می میرد



نوشته شده در پنج شنبه 90/7/28ساعت 7:30 عصر توسط sahra نظرات ( ) |


زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.


یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه‌اى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند.

 
یکى از دامادها را به خانه‌اش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مى‌زدند از قصد

 وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.


دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد. 

فردا صبح یک ماشین پژو 206 نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشه‌اش نوشته بود:

 «متشکرم! از طرف مادر زنت» 

زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توى آب وجان زن

 را نجات داد. 

داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو 206 نو هدیه گرفت که روى شیشه‌اش نوشته

 بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» 

نوبت به داماد آخرى رسید.

 
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.


امّا داماد از جایش تکان نخورد.


او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر

 بیاندازم. 

همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد. 

فردا صبح یک ماشین بى‌ام‌و کورسى آخرین مدل جلوى پارکینگ خانه داماد سوم بود که روى

 شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت»

 




نوشته شده در پنج شنبه 90/7/28ساعت 4:49 عصر توسط sahra نظرات ( ) |

اشکی که بی صداست..

......پشتی که بی پناهست....

......دستی که بسته است.......

...پایی که خسته است..........دل را که عاشق است.....

            ......حرفی که صادق است..........شعری که بی بهاست....

....شرمی که اشناست.........دارایی من است.......................ارزانی شما

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/7/28ساعت 12:4 عصر توسط sahra نظرات ( ) |

درقلمرو دل 

آن چه را براستی از زندگی تمنا داری 
درین جهان سراغ نتوانی کرد 
تمامی آن که مشتاقی وآرزومند........... 


نهفته بدرون تست 
ودیگر هیچ کجا یافت می نشود 
...... 

در اعماق دل خویش جستجو کن 
و چون باز تو راز گوید..... 

روشنی پیام را در پندارهای باطل مپیچ..... 


او یگانه پیامبر تست... 


پیغام را دریاب... 

که دل، تنها راه هموار است 
به جانب عشق و شادمانی و سرشاری. 
آن چه در دست های تو گنجد فراتر از قامت دست نرود........... 

اما خیالی که بر دل نشیند 
همواره فزونی یابد 
وسعت پذیرد 
و جاودانه در گستره های تکامل 
ریشه دواند..... 

دل را وسعتی ست به پهنه ی گیتی 
و جایگاه عشق است... 

تا که در او جای گیرد و لبریزش کند 
و این معنای … 


مطلق زندگی است....... 



نوشته شده در پنج شنبه 90/7/28ساعت 12:3 عصر توسط sahra نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak