اللهم عجل لولیک الفرج
انگار تنهایی های تو خیلی بزرگترند.
خودت برایمان نامه می نویسی?
خودت یادمان می دهی که چگونه آمدنت را آرزو کنیم !!!
مردم سوی امیرالمؤمنین مینگرند؛ در گوشهای از خانه نشسته، حسن(ع) و حسین(ع) در مقابلش، آرام آرام میگریند. امکلثوم از خانه خارج میشود؛در حالی که با خود زمزمه میکند یا جداه! یا رسولالله(ص)! آغوش بگشا که مادرمان شادمان سوی تو میآید.
مردم در خانه فاطمهزهرا(س) زاریکنان نشستهاند. منتظرند تا پیکر مطهر را از خانه خارج کنند و بر آن نماز بخوانند. ابوذر به میان مردم میآید؛ میگوید ای مردم متفرق شوید که پیکر دختر رسولالله را فعلا تشییع نمیکنیم. مردم نیز به گمان اینکه فردا او را به خاک میسپارند، کمکم از بیت علی(ع) و فاطمه(س) خارج میشوند.
حال آنکه همان شب علی(ع) با کمک اسماء بدن مبارک همسرش را غسل میدهد و کفن میپوشاند. صدا میزند حسنم! حسینم! زینبم! یا امکلثوم! بیایید و با مادرتان وداع کنید که این آخرین وداع است تا دیدار بعدی در بهشت؛ و کمی بعد آنها را از کنار بدن مبارک دور میکند.
علی بر پیکر مطهر نماز میخواند. شب از نیمه گذشته و سکوت بر شهر و خواب بر چشمان حکمفرماست. علی(ع) و عباس(ع) پیشاپیش تابوت در حرکتند و پشت سر آنها فضلبن عباس و رابع. تشییعکنندگان هم حسن(ع) و حسین(ع)، عقیل، سلمان، ابوذر، مقداد، بریدة، عمار و یکی دیگر از بنیهاشم هستند.
امام(ع)خود وارد قبر میشود. پاره تن رسولالله(ص) را به خاک میسپارد. کمی خاک بر روی بدن پاکش میریزد؛ میگوید: ای زمین! ودیعه مرا در خود نگه دار. او دختر رسول خداست. سپس میگوید: «بسم الله الرحمن الرحیم. بسم الله و بالله و علی ملة رسولالله محمدبنعبدالله(ص).»
ای صدیقه طاهره! تورا به کسی میسپارم که از من بر تو أولی است. من از تو راضیام؛ چراکه خداوند از تو راضی است. سپس از قبر خارج شد. حاضران بر بالین آن دردانه نبوی خاک تقدیم کردند. امام(ع) کمی قبر را برجسته کرد...
http://www.fatemhzahra.blogfa.com
Design By : Pichak |