سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تــــــــــو خــــوب بـــــمان

(کاملا واقعی)
درجاده نجف به کربلا در حال پیاده روی بودیم که چندنفر از بچه ها خسته شدند...هواتااریک بود و موکب ها پرشده بودند....کنار عمودی ایستادیم تا نفس تازه کنیم ناگهان ماشینى توقف کرد....هله بزوار هله بزوار...من که عربی بلد بودم بااوخوش و بشی کردم....صاحب ماشین گفت که باید به خانه من بیایید....بااصرار او به خانه اش رفتیم...جمعیتمان دوازده نفر میشد...بعد ازاستقبال گرم و صرف شام ناگهان صدای دعوا و دادوبیدادی از درب خانه بلند شد....به جلوی در آمدیم دیدیم صاحبخانه باهمسایه اش دعواگرفته اند....
از بحثشان فهمیدم که صاحب این خانه پسری دارد که قاتل پسرهمسایه بوده....پدر مقتول امشب را درخانه اش بدون زائر به سر میکرده و وقتی متوجه آمدن ما به این خانه شده آمده تا مارابه خانه خود ببرد و صاحب خانه هم ممانعت کرده....پدر مقتول حرفی زد که کمتر کسی میتواند به زبان آورد
.
.
زائر هایت را بده از خون پسرم گذشت خواهم کرد و پسرت را میبخشم
.
.
شوخی نیست...ازخون فرزند گذشتن...پدرقاتل با بیرون کردن ما ازخانه اش میتوانست دوباره پسرش را ببیند و برای همیشه درکنارخودش  داشته باشدش
اما جوابی داد که همه ما گریه کردیم
.
.
زائرها را نمیدهم...قصاصش کن

.
.
و اینجابود که فهمیدم که چقدر زائر حسین بودن مقام و منزلت دارد


نوشته شده در سه شنبه 95/8/4ساعت 8:49 عصر توسط sahra نظرات ( ) |


در تهران مرد پینه دوزے بود به نام
آقا سید کریم که اکثر علماے اهل معنا معتقد بودند گاهے حضرت " بقیة الله الاعظم علیه السلام "
به مغازه محقر او تشریف مے برند و
با او مے نشینند و هم صحبت مے شوند !

نام و شهرت ایشان «آقا سید کریم محمودے» بود 
و در گوشه اے از بازار تهران به پینه دوزے و
پاره دوزے مشغول بود ...
به همین جهت مشهور به«آقا سید کریم پینه دوز»بود .

آقا سیدکریم با وجود آن مقامات ولایے و توحیدے،    تا حدودے گمنام بود و در زمان حیاتش فقط خواص و علماے اهل معناے تهران از حالات و مقاماتش باخبر بودند .
ایشان ارادت ویژه اے به "حضرت سیدالشهداء(ع)" داشتند .

جلوه اے ازتشرفات آقا سید کریم
 
دریکے ازتشرفات سیدکریم ،
امام زمان( عج) به او مے فرمایند :
اگر هفته اے بر تو بگذرد و ما را نبینے چه مےکنی؟
سید در پاسخ مے گوید:
آقـــــاجان ! به خدا مے میرم!
و امام زمان (ع) مے فرمایند :
اگراین طور نبود ، هفته اے یک ما را نمے دیدے !

در یکی دیگر از تشرفات ، امام زمان(ع) خطاب به سید کریم مے فرماید :
آیا کفش ما را نیز مے دوزے؟
و سید بلافاصله مے گوید:
بله آقاجان ! اما سه نفر جلوتر از شما کفششان
را آورده اند ...
امام زمان (عج) دقایقی بعد ، بار دیگر مےفرمایند:
سید ! کفش ما را نمے دوزے؟
وسید مے گوید :
چرا آقـــــا جان ! بعداز این سه کفش مے دوزم ...

دقایقے مے گذرد و امام زمان (عج) براے بار
سوم مے پرسند :
سید ! آیا کفش مارا نمے دوزے ؟

در این هنگام ، سید طاقت ازکف مے دهد و
بر مے خیزد و امام زمانش را در آغوش مے گیرد
و مے گوید :

" سید و آقـــــاے من " !
این قدر مرا امتحان نفرمایید !
اگر یک مرتبه دیگر بفرمایید ، فریاد مے زنم و
همه را خبر دار مے کنم که
" یوســـــف فـــــاطمه " در آغوش من است

 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج


نوشته شده در شنبه 95/8/1ساعت 10:36 صبح توسط sahra نظرات ( ) |


Design By : Pichak