سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تــــــــــو خــــوب بـــــمان

من ولی میگویم

سیب و عشق

مهرو زمین

شرم و حیا

همه اینجا پنهان بود

پدر پیر زمان

شیفته یک  لبخند ....

پسرک تند دوید

دخترک لب بگزید

سیب افتاد به خاک

چه کسی پس بوسید

دست زبر و  پیرم را

دخترک عشق من است

پسرک سهم حوا

سیب... ترس من از اندوه زمین

یادگار همه بیگاریها

سهم با هم شدن زجر و بهار

تو بیا باز بکن

سیب از لب این غمزده پرخواهش

دخترم مست تو است

پسرک فکر حوا

سیب.... مال شما

وسوسه ...سیب ....حوا

همه میگون تو باد

تو بدان این پائیز

باغ ما سیب نداشت


نوشته شده در سه شنبه 91/10/5ساعت 10:43 صبح توسط sahra نظرات ( ) |


Design By : Pichak