سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تــــــــــو خــــوب بـــــمان

 شور تب در پیکرم افتاده است  

شور مستی در سرم افتاده است

حرف قلبم را هویدا می کنم

با خدای خویش نجوا می کنم

بار الهی خسته ام از زندگی

معصیت هایم شده شرمندگی

خوب می دانم که من بد کرده ام

راه خوشبختی خود سد کرده ام

من ذلیلم بیش از این خوارم مکن

دوره گرد کوچه بازارم مکن

خود نمیدانم کجا رفتم به خواب

از چه بیدارم نکردی آفتاب

توبه کردم توبه کردم بار الهی

زندگی و عمر خود کردم تباه

باب لطفت را به رویم باز کن 

با عزیزانت مرا دمساز کن

بعد از این نجوا خدای نیک و زشت

روی برگ کاغذین من نوشت

دوست داری مست و مجنونت کنم  

تا ابد بر خویش مدیونت کنم

دوست داری همره جانان شوی 

با خدای خویش هم پیمان شوی

می دهم با دردهایت خاتمه 

آشنایت میکنم با فاطمه

فاطمه کار خدایی می کند 

فاطمه مشکل گشایی می کند

او کلید قفلهای بسته است  

او امید هر دل بشکسته است

بهر او ارض و سما را ساختم

گفت او من مصطفی را ساختم

بهترین غمخوار و یاور دادمش

همسری را همچو حیدر دادمش

من به عشقش ساختم کوه و دمن

من عطا کردم به زهرایم حسن

داده ام او را عزیز عالمین

برترین مخلوق عالم را حسین

فاطمه بر عرض عالم کوکب است

مادر و آموزگار زینب است

علت ایجاد عالم فاطمه است

نقش روی قلب خاتم فاطمه است

فاطمه یعنی سرور اهل بیت

عزت و فخر و غرور اهلبیت

او تمام دلخوشی حیدر است

او شهید بین دیوار و در است

ای که هستی پر ز عصیان و گناه

هر چه می خواهی تو از زهرا بخواه


 


نوشته شده در شنبه 90/7/30ساعت 10:18 عصر توسط sahra نظرات ( ) |


Design By : Pichak