سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تــــــــــو خــــوب بـــــمان

برای پرواز از صبح به شب باید با اشک از غروب رد شد 

انتظار ... انتظار ... و باز هم انتظار ... واژه غریبی است 

آه ... آه ... خدایا این انتظار چیست ؟

پروانه عاشقی که از شمع دور است غمخواری جز گل ندارد

سکوت سدی است در برابر سیلاب اشک

گردباد عشق خانه دل را در هم میشکند

آیا تکه نوری پیدا میشود تا دل تاریکم را روشن کند ؟

خنده من همچون قایقی است که بر غرق شدن سایه خودش می گرید

ماه بدون ستاره همچون خورشید بدون غروب است

رنگین کمان باران اشک را تنها عاشق معشوق می بیند

سر انجام شمع بی پروانه خاموشی است

کوه عمری با سایه اش در آب صحبت میکند اما آدمی چه ؟

عاشق به فکر هیچ نیست جز معشوق

اگر نگاه نبود این قصه عشق تمامی داشت



نوشته شده در شنبه 90/7/30ساعت 9:22 صبح توسط sahra نظرات ( ) |


Design By : Pichak