پيام دوستان
+
وطن بسوزد و من در خروش و جوش نباشم؟!
خدا کند که بميرم وطنفروش نباشم!
چو مرگ ميبرد آخر به هر طريق تنم را
چرا چرا چو شهيدان لالهپوش نباشم؟
منيم جانيم سنه قوربان ده آي گوزل ايران!
به غير از اين چه بگويم اگر خموش نباشم؟
@};-دوستان و سروران عزيز،دراين شرايط جنگي ضمن حفظ آرامش خود،سعي کنيم به نحو احسن درهرجاکه هستيم بدرخشيم وکنارهمديگرباشيم،به لطف خدا ازاين روزها هم گذرخواهيم کرد.
جوادتبريزي
12:20 صبح
+
درود بر همگان
گوگل مسدود بود
با فايرفاکس اومدم
هنگام استرس از حملات جنگي اگر نفس عميق بکشيد استرس شما و کودکان اطرافتان برطرف ميشود .
هوا را بآرامي با بيني فرو برده و توسط دهان خارج کنيد .
به ديگران هم توصيه کنيد
موفق باشيد
جوادتبريزي
12:19 صبح
+
عليرضا خان پارسي بلاگ
ببين اين بدترين برگشت تو به پارسي بلاگ بود
کشورت در جنگ است
صداي پدافند صداي هواپيما صداي گريه امانت را بريده
اخرين بار که آمده بودي سيد ابراهيم شهيد شده بود
قبل آن کرونا
قبل آن سردار دلها
پارسي بلاگي که حتي در سربازي تنهايش نگذاشتي
حتي ازدواج کردي
حتي باران آمد
باز اينجا بودي
اصلا مگر ميشد اينجا نيايي
کل ساختار ذهن و فکرت را اينجا ساخته
جوادتبريزي
12:16 صبح
جنگ هست از طيف نظامي خيالم راحت است، اما از لحاظ شناختي بهيچ عنوان
در مخيه ي آدم نميگنجد چرا به هراج گذاشتند خاک را براي چند مشت دلار
مگر خانواده سپاه و بسيج، ارتش دل ندارند
چرا همش بايد داغ ببينند
رهبر را تنها گذاشته رفتند اميران
رهبر مقدس من را
رهبري که 50 سال هست چفيه ش را بر نميدارد
دشمن ذليل را ميکوچانيم
دشمن احمق را سر جايش ميگذاريم
اما حيف هايمان هيچ وقت کهنه نميشود
+
ترنم مغفرت حق اينبار نيز بر سر گناهکاري چو من باريد و جذبه لطفش ما را تا سرزمين وحي کشانيد.
زائر خانهاي او شدهايم به اميد آنکه تنفس در هوايش، آلودگيهاي نفسمان را بشويد.
پا در اين حريم امن گذاشتهايم تا مگر ما نيز پس از قرنها همقدم و همسفر انبياي الهي و ائمه معصومين بوده باشيم و چنان ايشان مُحرم واقعي شويم.
رو به اين آستان نهادهايم تا به درگاه کريمش ابراز عجز و بندگي کنيم
||عليرضا خان||
ديروز 9:57 عصر
رو به اين آستان نهادهايم تا به درگاه کريمش ابراز عجز و بندگي کنيم و از دنيا و خويشتن به آغوش او بگريزيم. * در جوار خانهي خدا، در لحظاتِ لبريز از نور بياد شما عزيزان هستم و دعا ميکنم شما نيز مسافر اين معراج شويد.*
مطلب تان را که خواندم با الهام از خسي در ميقات جلال آل احمد چنين نوشتم در ميان انبوه آدمها، گم شده بودم؛ نه در جمع، که در خودم. مثل خسي بر موج، بياختيار. همه رو به کعبه، اما دلها در مسيرهاي گوناگون.
+
* ندادي مهلتم حتي بگويم من خداحافظ
که حافظ در گلو ماند و چه گريه با خدا کردم...*
انديشه نگار
ديروز 7:13 عصر