سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تــــــــــو خــــوب بـــــمان

پدر سیلی محکمی به صورت پسر زد و گفت:

مگه این شام چه عیبی داره که لب نمی زنی؟

پسر در حالی که به نون و پنیر و مقداری سبزی چشم دوخته بود

از پای سفره به گوشه ای خزید و سر به بالین نهاد.

صبح فردا وقتی غذای پسر در بقچه پدر جای می گرفت

پسرک دانست

امروز بابا صبحانه دارد، چشمانش از شادی تر شد!


نوشته شده در یکشنبه 92/11/13ساعت 5:11 عصر توسط sahra نظرات ( ) |


Design By : Pichak